کجایی؟

ساخت وبلاگ
آخرسال شد ٬توآخر٬کجایی؟

چشمانم بارونی وترشد ٬تو آخر٬کجایی؟

سالها میگذرند وکم کم گردوغبار پیری برمن مینشیند

 فدایت شوم ٬تو آخر٬کجایی؟

همه میدانند عمریست نوکریت افتخارم هست

ای سروروآقای من.من به قربان تو و دربار تو

به من بگو٫ توآخر٬ کجایی؟

ماه٬ماهه رجبیون است و امشب شبه آرزوهاست

اگر بردله خسته و عادت کرده برانتظارم ٬یک آرزو باشد

آن هم دیدن شما است و آرزوست

من عطشم ای سلطان منتظران براتمامه غیبت کبیر

یک نشانه ای ده٬ بردل بیقراره من

تا سیراب و لبریز از عشقه شما شوم چوهمیشه

دراین دنیایه فانی و شبهه کویر

انگارانتظار بخشی از عشق میباشد

عیارعشقه من و تو همین میباشد

ازعاشقان هرچه بگویندسرمیزند

اول وآخر بردرگه حق میزنند

خود را میسپارم بر بادهٔ عشق

ازروز ازل تا ب ابد از علی و اولاد علی دم میزنم

عطش....

مجید خوانساری

 

 

 

 

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msama26a بازدید : 213 تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 ساعت: 15:06