سلام ما به تو اي مادر بهشت رسول
که پرورش به روي دامن تو يافت بتول
ملائک اند به مدحت در آسمان مشغول
امين وحي حقت کرده بر سلام نزول
سـلام ذات خـداوند و چارده معصوم
به تو که بوده مقامت هميشه نامعلوم
*
درود باد به روح و سلام بر تن تو
حجاب نور و دعاي رسول، جوشن تو
بهشت وحي خداوندگار، گلشن تو
محيط پرورش فاطمه است دامن تو
به جز تو در غم و اندوه، يار احمد کيست؟
به غيـر تـو صـدف گوهـر محمّد کيست؟
*
خداي را به خدا لايق درودي تو
به ياري نبي آغوش خود گشودي تو
دل از رسول خدا همچنان ربودي تو
تمام لشکر ختم رسل تو بودي تو
تو سينه را سپر سنگ دشمنان کردي
به حفظ جـان محمّد نثار جان کردي
*
تو بهترين زن روي زميني اي مادر
تو در جلال، جلالآفريني اي مادر
تو مام همسر حبلالمتيني اي مادر
تو مادر همه ي مؤمنيني اي مادر
گل رسول خدايي و گل کجا تو کجا؟
زنـان ديگـر ختم رسل کجا تو کجا؟
*
تو آسمان فروزان يازده قمري
تو از زنان همه انبيا به رتبه سري
هرآنچه وصف تو خوبان کنند خوبتري
زنان ختم رسل ديگرند و تو دگري
مگـر نگفت نبـي بيـن همسـرانش بسـي
که بهر من چو خديجه نبود و نيست کسي
*
سلام بر تو و روح بلند ايمانت
درود بر تو و ايثار و عهد و پيمانت
بهار سبز گل عصمت است دامانت
سلاله و پدر و مادرم به قربانت
به جز خدا و نبي مدح تو نشايد گفت
تـو را چـو فاطمـه ام الائمه بايد گفت
*
تو مادر همه سادات عالمي بانو!
تو نور چشم رسول مکرمي بانو!
تو به ز هاجر و سارا و مريمي بانو!
دوازده گهر نور را يمي بانو!
خداي را به دعا و نياز ميخواندي
نزول وحي نبود و نماز ميخواندي
*
سلام بر تو و اشک و دعا و زمزمهات
سلام بر تو و روح بلند فاطمهات
فروغ وحي عيان بود از مکالمهات
هزار عايشه کم از کنيز خادمهات
هميشه شيفته ي خصلت و صفاتت بود
که سال حزن رسول خدا وفاتت بود
*
هنوز بوي خدا ميدمد ز پيرهنت
دمي که روح تو پرواز کرد از بدنت
زهي جلال سلام خدا به جان و تنت
که از بهشت فرستاد ذات حق، کفنت
گرفتـم آنکـه ز کوثـر دهـان خود شويم
مرا چه زهره که اوصاف چون تو را گويم
*
وفات تو نبود کم ز صبح ميلادت
سلام بر تو و آباء پاک و اولادت
به شأن تو که بود رتبه ي خدادادت
همين بس است که مولا علي ست دامادت
امين وحي، سلامت به احمد آورده
که جز تو فاطمه را بر محمد آورده؟
*
که جز تو آورد از بهر مصطفي زهرا؟
که جز تو دختر او هست زينبکبري؟
که جز تو قابلهاش بوده مريم عذرا؟
که جز تو شد سپر جان خواجه ي دوسرا؟
تويي که در رحمت فاطمه سخن ميگفت
سخـن ز سـر خداونـد ذوالمنـن ميگفت
*
به آن خدا که جهان وجود را آراست
به آن علي که پس از مصطفي به ما مولاست
به فاطمه که به غير از خدا نديد و نخواست
که زائر تو همان زائر رسول خداست
چو در ثناي تو گيرد به دست خويش، قلم
ز خـود گذشتـه و پـرواز ميکند «ميثم»
*
#وفات_حضرت_خدیجه
#میثم
برچسب : نویسنده : msama26a بازدید : 215